کد مطلب:150357 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:287

هندسه ی صحیح اسلام
مدرسه ی حسینی، مدرسه ای است كه می آموزد اجرا و اعضای پیكر اسلام در چه نسبتی قرار گیرند تا هندسه ای صحیح رخ نماید. این مدرسه، مدرسه ارائه ی صحیح اسلام است، هندسه ای كه موزون، معتدل، حنیف، لطیف، منطقی، معقول، زیبا، باقوام و بااستقامت است.

حقیقت این است كه اجزا و اعضای پیكر اسلام را می توان به صورتهای گوناگون و با نسبتهای مختلف كنار هم قرار داد و از آن هندسه های گوناگون ارائه نمود، چنانكه در طول تاریخ چنین شده است و اسلام در هندسه ی اموی و عباسی و عثمانی و صفوی و جز آن ارائه گردیده است، و آنچه حسین (ع) در مدرسه ی خویش ارائه كرده است هندسه ی صحیح اسلام برخاسته از هندسه ی نبوی و علوی است.

اگر هندسه ی اسلام بدرستی دریافت نشود، تصویری كریه از آن ارائه می گردد؛ تصویری غیر منطقی و غیر عقلانی، تصویری موهن و خشن، تصویری بی پایه و ظاهرگرایانه كه در مردمان و صاحبان اندیشه و خردمندان جز تنفر و گریز ایجاد نمی كند، اما اگر هندسه ی اسلام بدرستی دریافت شود و اسلام نبوی ظهور نماید، منشا حریت و بصیرت و عدالت و اخوت و مساوات و عزت و رفاهت و عبودیت خواهد بود و نهضت


حسین (ع) تلاشی بوده است برای ارائه ی چنین هندسه ای از اسلام؛ هندسه ای كه در غدیر خم كامل شد.

(الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا.) [1] .

امروز دین شما را برایتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را دین شما پسندیدم.

پیامبر اكرم (ص) به فرمان خداوند در غدیر خم هندسه ی كامل اسلام را كه اسلام با میزان امامت و عدالت است ابلاغ كرد، [2] كه اگر اسلام در هندسه ی صحیحش ارائه نشود رنگی از رسالت پیامبر نخواهد داشت كه خدای متعال در غدیر خم پیامبر را به اكمال دین فرمان داد و فرمود: [3] .

(یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.) [4] .

ای پیامبر، آنچه را از سوی پروردگارت به تو فرو آمده، ابلاغ كن؛ و اگر نكنی پیام او را نرسانده باشی.

اگر مجموعه ی دین با میزان دین یعنی سیرت معصومین تنظیم شود، هندسه ای از دین جلوه می كند كه اهداف آن را محقق می سازد. این چنین است كه خدای متعال می فرماید:

(لقد كان لكم فی رسول الله اسوه حسنه لمن كان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذكر الله كثیرا.) [5] .

هر آینه شما را در (خصلتها و روش) رسول خدا نمونه و سرمشقی نیكو و پسندیده است برای كسی كه به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدای را بسیار یاد می كند.

حسین (ع) نیز در سخنی خطاب به خواهر گرامی اش فرموده است:

«ان لی و لك و لكل مؤمن و مؤمنه اسوه بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم.» [6] .

برای من و تو و هر مرد و زن مؤمن، محمد (ص) نمونه و سرمشق است.

و نیز خطاب به همگان فرموده است:


«فلكم فی اسوه.» [7] .

من (در حیات و ممات) سرمشق و الگوی شمایم.

مدرسه ی حسینی، مدرسه ای است كه در آن اجزا و اندام دین با سیرت معیار به اعتدال می رسد و همه چیز مطابق فطرت می شود و صلابت و لطافت، و عقل و عشق عجین و رفیق و همدم می گردند و عقل جزئی و حسابگر خود را تحت حكومت عقل كلی و هدایتگر قرار می دهد و مسلمان قرآنی معنا می یابد.

«میزانی كه در این جهان در دست مردم می باشد قرآن است. با این میزان مردم باید حكومت عدل انسانی را در جهان برپا سازند؛ و این همان میزانی است كه در آن جهان در دست خدا است تا آن حكومت را با آن عناصر آسمانی كه برای جایگاه جاودانگی فراهم ساخته، ارج نهد و اجر دهد.

قرآن شعله ای است برین، مشیت خدا بر آن است كه همچون روحی دیگر كمبود انسان را تكمیل كند. قرآن آخرین تجربه ی جهان غیب را برای سیاست نوع انسان در بر دارد، و می خواهد انسانی كاملتر تحویل دهد، یا در واقع می توان گفت كار قرآن پرورش و رشد فرشتگانی است در قالب بشر، كه پیوسته عملش همان عمل است، و مراحل تكامل بشری را سیر می كند و به سوی چكاد بالا می رود، همچون كرم ابریشم كه از پیله ی خود بیرون می آید و به ابریشم بافی می رسد.

مسلمان قرآنی، با این تعریف، یا مسلمان كامل، كسی است كه قرآن بر او اثر می گذارد، و در نتیجه از آموزش اخلاص و الهام محبت و فیض وجدان در كتاب وحی، چنان نتیجه ای بگیرد كه پروانه ی با ارزش پیله های ابریشم تارهای ابریشم را به بار می آورد، و همان گونه كه كرم سرانجام به پروانه ی ابریشم تبدیل می شود، مسلمان قرآنی نیز درنهایت صیرورت، انسانی فرشته خوی می گردد (و همچنین است هنگامی كه ایمان با صفحه ی دلها درآمیزد). و بر عكس، شخص منكر عنود سركش نیز بسیار شبیه به كرم پیله است كه تبدیل به كرم پنبه خوار می شود، سرانجام این زیانباری و نهایت كار او بشری شیطان صفت شدن است.

هر دو كرم پیله اند با سرشتهایی همانند، یكی از آن دو پروانه ای می شود آسمان نگر كه با آهنگ تقرب به سوی بالا پرواز می كند، و دیگری كرمی زمین گرای شده در تیرگی


خاك و محیط رنج آور فنا می گردد.

قرآن چون به خانه ی جان پاگذاشت، چراغ خود را در آن می افروزد، لیكن تا هنگامی كه آمیزه های تیره ی جان را به آتش نكشیده نورش فروزان نمی شود؛ آلودگیها را می سوزاند تا امواج نور جای آنها را بگیرد. همچون لامپ برق كه تا در درونش احتراق صورت نگیرد روشن نمی شود. قلب انسان نیز چنین حالتی دارد، تا آلودگیهایش زدوده نگشته، نور در آن جایگزین نمی گردد. بنابراین، مسلمان چراغدانی نیست كه شمعی در آن روشن باشد، بلكه شمعی است بزرگ در چراغدان وجود. قرآن گویی عصای سحرآمیز خداست، به طرف چیزی دراز نمی شود مگر آنكه اثری بر آن می گذارد. عصای موسی (ع) نیز جز بخشی از حقیقت عظمای قرآن نبود. وقتی به شكل چوبدستی در دست موسی قرار گرفت (فوقع الحق و بطل ما كانوا یعملون فغلبوا هنا لك و انقلبوا صاغرین): [8] پس حق به وقوع پیوست و آنچه می كردند باطل شد. در آنجا بود كه اهل باطل مغلوب گردیدند و سرافكنده بازگشتند؛ پس اگر همه ی این حقیقت با تمام ابعاد عظیمش در دست محمد- صلی الله علیه و سلم- قرار گرفته باشد، چون فروغ مقدس حكمت در ظلمتكده ی جانهای بشری می درخشد.

پیامبر اكرم (ص) قرآن را بر بلندترین چكادی كه بدان سو فراز می شوند، برافراشت، همچون مشعلی كه بر بلندترین صخره ی كرانه ی دریا نصب می كنند و می افروزند تا كشتیهای گمشده را راهنمایی كند، و سرگشتگان در گردابهای جانكاه و در هم شكننده را به ساحل امنیت و سلامت برساند. پیامبر اكرم (ص) همانند مناره ای قد برافراشته با مشعل تابناك در دست، آهنگ هدایت برداشت، و تیرگی فروافتاده بر جان را شكافت...

قرآن همانند مشعل و پرتو همیشه نورافشان به سوی ابدیت است. نمی توان به كسی مسلمان حقیقی گفت مگر آن گاه كه قرآن محتوایی انسانی در جانش گذارد و او خود مانند محتوایش گردد، یا در واقع عنوان روی جلد و مطلب درون كتاب یكی باشد. هنگامی كه قرآن به شكل و رنگ خاصی، در جان انسان جای گرفت و تغییر حالتی در او به وجود آورد، او را به درجاتی بالا برده است و از طبیعت بشری خود، به درجاتی پایین آورده است؛ او را به آسمان یا آسمان را به او نزدیك گردانیده است. همچنان این تحول ادامه دارد تا اینكه به صورت مسجد زنده ای درمی آید كه آجرهای آن به حساب


نمی آیند. در حقیقت، مسلمان قرآنی مسجد زنده ای است كه با آجر ساخته نشده است، بلكه با ارزشهای زندگی آنچنان ساخته شده كه تجلی بزرگ خدا در او می گنجد كه خود می گوید: ما وسعتی ارضی و لا سمائی ولكن وسعنی قلب عبدی المؤمن. [9] : زمین و آسمانم مرا در خود جای نمی دهند، بلكه این قلب بنده ی مؤمن من است كه مرا در خود جای می دهد.

پیامبر و قرآن پیوسته تلاش ورزیدند تا پرستشگاه خدا را به قلب انسان منتقل كنند... تلاش قرآن در آن است كه در طبیعت اندیشه، و در ماده روان بگذارد، و ایمان را بر پایه ی هماهنگی میان محسوسات و معقولات بنا كند، به گونه ای كه انسان با داشتن ایمان تنها در جهان غیب به سر نبرد، و همه ی زندگی اش را هم در جهان خالص ماده نگذراند، بلكه در زندگی میان نیروها و طبیعتها تعادل ایجاد كند، و معنویت را در همه جای زندگی مادی فراهم گرداند...

مسلمان قرآنی، همان قرآن درآمده در انسان است، چنانكه امیرالمؤمنین علی (ع) گفت: ذاك القرآن الصامت، و انا القرآن الناطق. [10] آن قرآن خاموش است، و من قرآن گویایم؛ یا در واقع انسان جنبه ی عملی قرآن است. همان گونه كه نمونه ی هر چیزی نشانگر منظور اصل آن است و همه ی منظورهای اصل را در بر دارد، مسلمان قرآنی هم تجسم روشن قرآن است و هدف و منظور قرآن و همه ی منظور آن را در خود دارد!

پیامبر اكرم (ص) نمونه ی كامل مسلمان قرآنی در تاریخ اسلام را در وجود خود عرضه داشته است: (لقد كان لكم فی رسول الله اسوه حسنه)... [11] .

اكنون سیمای یك مسلمان كامل را در شخصیت حسین (ع) نشان می دهیم، همان شخصیت كه رمز و نمونه ی درست و راستینی از معنا و طبیعت پیغمبر را در خود به نمایش گذاشته است، و بر همگان در این میدان پیشی گرفته، تافته ای جدا بافته می نماید. چه، او توانسته از رسول خدا باشد، چنانكه رسول خدا از خویشتن او است. از مرزهای دین سرچشمه می گرفت و از مرزهای طبیعت درك شده از دین سرشته شده، درونش دریافتی ذاتی از دین داشت گویی جزئی از خود دین است، یا بخشی از عناصر تشكیل دهنده ی آن می باشد. این طبیعت درخشان هاله ای از نور گرد خود داشت كه یگانه و بی همتایش می گذاشت، و شكلی كه جز خود او نبود، و جز در درون او وجود نداشت،


همانند پرتو خورشید كه پرتو خورشید است، تابش آن از هرچه می خواهد بگذرد و هرچه بر رویش بیفكند.

از آنجا كه دین برای حسین (ع) به عنوان فطرتی آفریننده درآمده، همچون استوار شدن سنگ بنا در سنگ بنا بود، نه قرار گرفتن دیوار بر روی شالوده؛ از دین به دیگر سوی نمی گروید جز اینكه با هم به سمتی بگروند؛ گرایش و پایداری هر دو با هم بود، زیرا گرایش، نسبتی از جدایی و دوری است. به همین جهت سه عامل یكجا در او گرد آمده، هر سه به صورت یك دریافت، بی هیچ اختلافی، به عنوان نمونه ای والا و آرمانی احساس می گردید: سرشت ذاتی، محیط تربیتی و دین، یكسان در وجودش گرد آمده بودند. احساسات و دریافتهایش هماهنگ از این سه با هم جمع می شوند و هماهنگ از هم جدا می گردیدند؛ جدا شدن و گرد آمدنشان یكسان و به یك حالت بود، دریافتهایی به هم پیوسته، هماهنگ و همراه در فراز و نشیب. در نتیجه، درك آنها از معانی و هدفهای والا سه بعدی بود، بزرگ و آشكار فرامی رسید، چنانكه اگر در خط مستقیمی از دید چشم قرار می گرفت در نزدیكترین حد بینش و بینا ساختن بود.

اشیا را آنچنان كه بودند می دیدند، گویی حقایق را با دیده ی جان می نگریستند، هیچ حقیقتی در پوشش باطل یا آمیخته با ناپاكیها یا جدای از راستی با قلبشان تماس نمی گرفت، بلكه آنها را ناب و آنچنان كه سرشتشان اقتضا می كرد در می یافتند. دارای دركهای حساسی بودند كه حواسشان را برای زیر و رو كردن و تشخیص میان حق و باطل هشیار و بیدار نگه می داشت؛ چون به حق می رسیدند، آشكارا اعلام می كردند و چون به باطل برمی خوردند در اظهار آن تردید روا نمی داشتند؛ حق و باطل در دلهای این برگزیدگان جریانهایی داشتند، همچون جریان بار الكتریكی كه منظور و هدف آنها را اعلام می كردند. مردم در كار خود دچار شبهه بودند و آنان هیچ شبهه ای در امور خود نداشتند، مردم در زندگی لغزشها داشتند و آنان دچار لغزش نمی شدند، بلكه راه درست می پیمودند و بر آن راه استوار و میانه رو بودند، همان گونه كه پیامبر (ص) امیدوار بود مؤمنان چنین باشند.

حسین (ع) را دیده ایم كه بر مسیر و پایگاهی استوار و راهی راست قرار دارد و هیچ انگیزه ی باطلی او را از جای خود منحرف نمی كند و هیچ نعمت فریبایی از این جهان او را


به فتنه و اضطراب نمی افكند، بلكه همچنان بر مسیر پایدار خود در میان رهنمودهای سنت و آموزشهای قرآن ایستاده، نه از ظاهر آنها به راست و چپ می گراید، نه از باطنشان. در این پایبندی و استواری چنان است كه گویی قرآن او را به عنوان شهیدی شاهد یا نمونه ای واحد عرضه داشته، حقایقی را كه در بر دارد و آنچه برتر از آنها است، به وی نشان داده است؛ به گونه ای كه شاخصی است قابل پیروی برای همگان كه بیشتر از هر شاخص دیگر می توان از او بهره گرفت، و از هر راه و روشی جانها را به بند كشید.

بدین جهت، دین آسمانی نیاز به فرستاده ای از نوع انسان دارد كه خود نمونه ی عملی پیامش باشد، و كلمه ی الله را به عنوان رمز و نمونه ای شایسته تبلیغ و ارشاد كند. حس، نیاز به حس دارد، و طبیعت محتاج یك طبیعت است، و برای ایجاد یك انسان نمونه، باید انسان نمونه ای داشت، و تاثیر گذاشتن در ماده جز با عناصر مادی، با وجود خاصیتی جداگانه، امكانپذیر نیست: (و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا): [12] اگر پیغمبر را قرار بود از نوع فرشتگان تعیین كنیم باز هم او را به صورت یك انسان درمی آوردیم.

نمونه ی خدایی یكی بیش نیست كه همراه با دین عرضه می شود. چون آن نمونه ی واحد تاثیر خود را در دیگران به ارث گذاشت و نمونه های بسیاری در هر جهت و سوی ارائه كرد، اینان به صورت نمونه های رسالت داری جلوه می كنند كه جز به وسیله ی آنان دین را به طور صحیح نمی توان دریافت؛ و چون شایستگی و هدایت كامل دین را در وجود خود دارند، مورد نیاز همه ی عصرها هستند. و خداوندان اشارتها و مشعلداران هدایتها كه بر رسوم و آداب هر زمان فراتر رفته اند، و وارث آموزشها و سنتهای محمدی (ص) هستند، بر این پایه استوارند، و هر نسلی بدانان نیازمندند.

ابوعبدالله حسین (ع) بی هیچ تردیدی، مهتر این وارثان است؛ در همه ی رفتارهای این جهانی و آن جهانی نمونه ای است درخشان و برتر تا آنجا كه همه ی حافظان تاریخ و گزارشگران و زندگینامه نویسان اتفاق نظر دارند كه وی سنت مصطفی را در همه ی نمودها و نگاه ها زنده كرد و به یادها آورد؛ و گفته اند كه در كردار و گفتار و سرشت و خوی از همه كس به جدش همانندتر بود، و با پیروی كامل از پیامبر، همانندی او برجستگی و جلوه ی بیشتری می یافت.» [13] .

بدین ترتیب حسین (ع) با نهضت و شهادت خود هندسه ی نبوی را چنان تجدید بنا كرد كه پیوسته پایدار بماند.


در مدرسه ی حسینی فهم درست اسلام، جامعیت آن و هندسه ی صحیح اسلام جلوه ای تام می یابد و براساس اصولی معین، این زمینه فراهم می شود تا متربیان این مدرسه، اسلام را در معنای جامع آن بدرستی و بر مبنای هندسه ی نبوی دریابند و حسنی بار آیند.



فطرت تو جذبه ها دارد بلند

چشم هوش از اسوه ی زهرا مبند



تا حسینی شاخ تو بار آورد

موسم پیشین به گلزار آورد [14] .





[1] قرآن، مائده/ 3.

[2] روايات متعدد شيعه و اهل سنت از طرق گوناگون بيانگر اين حقيقت است كه آيه ي اكمال دين در غدير خم نازل شده است. ن. ك: تفسير العياشي، ج 1، صص 293 -292؛ ابونعيم احمد بن عبدالله بن احمد الاصبهاني، النور المشتعل من كتاب ما نزل من القرآن في علي عليه السلام، جمعه و رتبه و قدم له و علق عليه محمد باقر المحمودي، الطبعه الاولي، منشورات مطبعه وزاره الارشاد الاسلامي، 1406 ق. ص 56؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسي، التبيان في تفسير القرآن، داراحياء التراث العربي، بيروت، ج 3، صص 436 -435؛ ابوبكر احمد بن علي الخطيب البغدادي، تاريخ بغداد او مدينه السلام، دارالكتب العلميه، بيروت، ج 8، ص 290؛ مناقب ابن المغازلي، صص 69 -67؛ ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله الحاكم الحسكاني، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الايات النازله في اهل البيت عليهم السلام، بتحقيق محمد باقر المحمودي، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1393 ق. ج 1، صص 208 -200؛ امين الاسلام ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، مكتبه المرعشي النجفي، قم، 1403 ق. ج 2، ص 159؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 47؛ ابوالفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي، تفسير القرآن العظيم، دارالفكر، بيروت، 1400 ق. ج 2، ص 491؛ جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، الدر المنثور في التفسير بالماثور، مكتبه المرعشي النجفي، قم، 1404 ق. ج 2، ص 259.

[3] ر. ك: عبدالحسين الاميني، الغدير في الكتاب و السنه و الادب، الطبعه الخامسه، دارالكتاب العربي، بيروت، 1403 ق. ج 1، صص 223 -214.

[4] قرآن، مائده/ 67.

[5] قرآن، احزاب/ 21.

[6] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 150؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 238 («برسول الله» آمده است).

[7] تاريخ الطبري، ج 5، ص 145؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 235؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 48.

[8] قرآن، اعراف/ 119 -118.

[9] ابوحامد محمد بن محمد العزالي، احياء علوم الدين، صحح باشراف عبدالعزيز عزالدين السيروان، دارالقلم، بيروت، ج 3، ص 17؛ محيي الدين ابوعبدالله محمد بن علي المعروف بابن عربي، الفتوحات المكيه، تحقيق و تقديم عثمان يحيي، تصدير و مراجعه ابراهيم مدكور، الطبعه الثانيه، الهيئه العامه للكتاب، القاهره، 1410 -1405 ق. ج 3، ص 325.

[10] اميرمؤمنان علي (ع) در توصيف خويش فرمود:

«هذا كتاب الله الصامت و انا كتاب الله الناطق.»

اين (قرآن) كتاب خاموش خداوند است و من كتاب سخنگوي خدايم.

وسائل الشيعه، ج 18، ص 20.

[11] قرآن، احزاب/ 21.

[12] قرآن، انعام/ 9.

[13] برترين هدف در برترين نهاد، صص 110 -96.

[14] كليات اقبال لاهوري، ص 104.